در حال دریافت لینک های دانلود بدون سانسور
فیلم Lilies of the Field 1963... لطفا منتظر بمانید ...
"هومر اسمیت" کارگر ساختمانی بیکار در مسیر خود به غرب به دلیل خرابی اتومبیل خود در یک مزرعه توقف می کند.مزرعه توسط گروهی از راحبه های کاتولیک که توسط مادر "ماریا" رهبری می شوند،اداره می شود.او معتقد است "هومر" توسط خدا برای ساخت یک کلیسا در میانه بیابان فرستاده شده است...
ماشین هومر اسمیت یک کارگر ساختمانی در مسیر خود به غرب در راه خراب میشود. کنار میزند تا از چند نفری که در آنجا هستند، کمک بگیرد اما…
یک کارمند حرفه ای سفر می شود جواب دعاهای راهبه هایی که مایل به ساختن کلیسای کوچک در صحرا هستند.
دانلود فیلم Lilies of the Field 1963 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
شنیدن خبر فوت سیدنی پواتیه در سن 94 سالگی، یکی از آخرین ستارگان دوران طلایی هالیوود، در فیلم Lilies of the Field های بزرگی مانند The Defiant Ones، In the Heat of the Night، حدس بزنید چه کسی به شام می آید و دیگران بسیار ناراحت کننده بود. پواتیه با تبدیل شدن به اولین بازیگر سیاهپوست در نقش اصلی که برنده جایزه اسکار شد (با شکست دادن آلبرت فینی، ریچارد هریس، رکس هریسون و پل نیومن)، تاریخ را ثبت کرد، من هرگز فیلمی را که او برنده شد ندیده بودم، بنابراین دو روز تماشا کردم پس از اعلام این خبر تلخ اساساً، در حین سفر از طریق جنوب غربی آمریکا، هومر اسمیت کارگر و دستکار آفریقاییآمریکایی (برنده اسکار و گلدن گلوب و نامزد بفتا سیدنی پواتیه) در مزرعهای در صحرای آریزونا توقف میکند تا مقداری آب برای ماشینش تهیه کند. او در آنجا با گروهی از راهبههای آلمانی، اتریشی و مجارستانی آشنا میشود که خیلی کم انگلیسی صحبت میکنند. رهبر راهبه ها، مادر ماریا (لیلیا اسکالا نامزد اسکار و گلدن گلوب شد)، او را متقاعد می کند تا کارهای کوچکی برای خواهران انجام دهد. با فرض اینکه صبح روز بعد به او پول داده شود شب می ماند. مادر ماریا دوست دارد کارها به روش او انجام شود. راهبه ها تلاش کرده اند مدرسه، بیمارستان و کلیسای کوچکی را برای خدمت به جامعه محلی راه اندازی کنند، زیرا تنها مکان عبادت آنها یک کلیسای کوچک صحرایی سیار است که توسط پدر مورفی (دان فریزر) که به بسیاری از شهرهای کوچک منطقه سفر می کند، خدمات رسانی می کند. ارائه دسته جمعی، جشن تعمید و سایر خدمات. راهبه ها اساساً هیچ پولی ندارند و تقریباً با سبزیجات محلی که در شرایط خشک قابل کشت هستند و مقداری شیر و تخم مرغ زندگی می کنند. اسمیت، برخلاف قضاوت بهترش، متقاعد می شود که یک روز دیگر بماند تا در کارهای کوچک دیگر کمک کند، با امید ضعیفی که بعداً به او دستمزد خواهد رسید. به اسمیت یک وعده غذایی پیشنهاد می شود، او توسط راهبه هایی که مایل به یادگیری صحبت کردن به زبان انگلیسی هستند، مجذوب او می شود و او با خوشحالی برخی از کلمات و عبارات را به آنها یاد می دهد. مهارت های اسمیت برای راهبه ها آشکار می شود، آنها معتقدند که اسمیت به دعاهای آنها پاسخ داده است. آنها معتقدند که او توسط خدا فرستاده شده است تا رویای آنها را برای ساختن کلیسایی برای مردم شهر فقیر مکزیکی آمریکایی برآورده کند، زیرا نزدیکترین کلیسا کیلومترها دورتر است. هنگامی که یکشنبه فرا می رسد، مادر ماریا از اسمیت می خواهد که خواهران را با ماشین خود به مراسم عشاء براند. معمولاً آنها مسافت طولانی را تا کلیسا صحبت می کردند. اسمیت برای شرکت در مراسم عشای کاتولیک در فضای باز دعوت می شود، اما به دلیل اینکه باپتیست است قبول نمی کند. در عوض، او یک صبحانه مناسب را از پست تجاری نزدیک میگیرد و از صاحبش، خوان آکالیتو (استنلی آدامز) در مورد سختیهای راهبهها مطلع میشود. اگرچه او متوجه شده است که بعید است که دستمزد دریافت کند، و تا حدی به دلیل احترام به تمام زنانی که بر آنها غلبه کردهاند، اسمیت مدت بیشتری میماند و میبیند که حداقل برای پاکسازی محل ساخت و ساز کلیسا مجبور به کار میشود. او توضیح می دهد که انجام وظایف سنگین برای راهبه ها چقدر سخت است و در دوئل نقل قول های کتاب مقدس با مادر مافوق بازنده می شود. اسمیت همیشه میخواست معمار شود، اما برای انجام این کار تحصیلات مدرسهای نداشت و رویای محقق نشدهاش او را وادار میکند که بدون پرداخت هزینه، کار ساختن نمازخانه برای خواهران را بر عهده بگیرد. برای کسب درآمد، اسمیت کار نیمه وقت در محل ساخت و ساز نزدیک پیدا می کند و با مهارت های خود در رانندگی با ماشین آلات سنگین، آقای اشتون (کارگردان رالف نلسون) را تحت تاثیر قرار می دهد. او همچنین رژیم غذایی ناچیز راهبه ها را تکمیل می کند، آشپزخانه آنها را با "غذای واقعی" پر می کند و آنها را با خوراکی هایی از جمله آب نبات چوبی لذت می بخشد. برای گذراندن عصرها، اسمیت (که راهبه ها او را "اشمیت" می نامند) به خواهران کمک می کند تا انگلیسی خود را بهبود بخشند (فقط مادر ماریا آنقدر خوب به زبان صحبت می کند که با او صحبت می کند) و در آواز خواندن به آنها می پیوندد. او به آنها می آموزد که در خواندن آهنگ انجیل "آمین" اثر The Impressions (نوشته جستر هیرستون) به او بپیوندند. اسمیت که مصمم است این ساختمان با بالاترین استانداردها ساخته شود، اصرار دارد که تمام کارها را به تنهایی انجام خواهد داد. در همین حال، راهبه ها نامه هایی به سازمان های مختلف بشردوستانه و موسسات خیریه می نویسند و تقاضای پول برای تدارکات می کنند، اما همه درخواست های آنها رد می شود. همانطور که اخبار در مورد ساخت و ساز پخش می شود، مردم محلی شروع به حضور برای کمک به مصالح و کمک به ساخت و ساز می کنند، اما اسمیت هر کمک یا کمکی را در کار رد می کند. تلاشهای او مخاطبان بیشتری پیدا میکند، و مردم محلی که تحت تأثیر عزم او قرار گرفتهاند، از تماشا کردن صرف نظر میکنند، و راههایی برای کمک کردن به اسمیت پیدا میکنند که اسمیت نمیتواند به راحتی آنها را رد کند، مثلاً. بلند کردن سطل سیمان و آجر. هنگامی که فرآیند در حال حرکت است، آنها در نهایت همان کاری را که قصد داشتند انجام می دهند و در هر جنبه ای از ساخت و ساز و همچنین کمک به مواد کمک می کنند. این امر پیشرفت را بسیار تسریع میکند و همه را بهجز اسمیت خوشحال میکند. حتی اشتون که برای مدتی به التماس های مادر ماریا بی اعتنا بود، بهانه ای برای ارائه مطالب بیشتر پیدا می کند. تقریباً یک شبه، اسمیت متوجه میشود که به یک سرکارگر و پیمانکار ساختمان تبدیل شده است. پس از تحمل دردسرهای کار، مشاجره با مادر ماریا و به دست آوردن تمام وسایل مورد نیاز، در نهایت کلیسای کوچک تکمیل می شود. اسمیت کار را تمام میکند و خودش صلیب را روی گلدسته قرار میدهد و نامش را در بالای سیمان خیس امضا میکند، جایی که فقط او و خدا میدانند. اسمیت خسته است و چیزی نمی بیند که او را در میان راهبه ها نگه دارد، و مادر ماریا به قدری مغرور است که از او بخواهد که بماند، اما اصرار دارد که در مراسم افتتاحیه مراسم یکشنبه برای دریافت شناخت مناسب شرکت کند. او با اشتیاق از تمام کارهایی که «اشمیت» هنوز می تواند برای کمک به شهر انجام دهد، مانند ساختن یک مدرسه صحبت می کند. در آن شب، اسمیت مادر مافوق را در طول درس انگلیسی شبانه فریب می دهد تا به او «متشکرم» بگوید. تا آن زمان، او سرسختانه فقط از خدا برای کار، کمک و هدایایی که اسمیت ارائه کرده بود تشکر می کرد. بعد از ظهر همان روز، راهبه ها را در خواندن "آمین" دوباره هدایت می کند و در حالی که آنها هنوز آواز می خوانند از در بیرون می رود. اسمیت آخرین نگاهی به نمازخانه ای که ساخته بود می اندازد، مادر ماریا صدای روشن شدن ماشینش را می شنود، اما در حالی که خواهران به آواز خواندن ادامه می دهند، نشسته می ماند و اسمیت بی سر و صدا تا شب رانندگی می کند. همچنین لیزا مان در نقش خواهر گرترود، ایزا کرینو در نقش خواهر اگنس، فرانچسکا جارویس در نقش خواهر آلبرتین، پاملا برانچ در نقش خواهر الیزابت، و بابی دریسکول در نقش جوان مکزیکی هولدینگ کلیسای درب نیز ایفای نقش کرده اند. لازم به ذکر است که عنوان از کتاب مقدس، بخشی از موعظه در کوه است که پواتیه در فیلم Lilies of the Field نقل می کند. پواتیه با زمان بندی کمیک عالی به عنوان یک جک از همه کاره های مهربان و فداکار عالی است، و اسکالا به همان اندازه فوق العاده است به عنوان مادر سخت گیر اما تحسین برانگیز. داستان ساده مردی است که در یک مکان بیابانی می پیچد و برای گروهی راهبه کلیسایی می سازد، اما شما به دلیل تعاملات شخصیتی طنز با آن همراهی می کنید تا اتمام ساختمان را ببینید و البته استعداد بزرگ پواتیه، یک درام کمدی خوش اخلاق و لذت بخش. Lilies of the Field نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین نوشته، فیلمنامه بر اساس موادی از رسانه دیگر، و بهترین فیلمبرداری شد، نامزد جایزه بفتا برای جایزه سازمان ملل شد و گلدن گلوب بهترین فیلم را برای ترویج تفاهم بین المللی دریافت کرد. نامزد بهترین فیلم درام. سیدنی پواتیه در 100 بزرگترین ستاره سینما شماره 52 بود، او در بهترین بازیگر جهان در رتبه 47 بود و در 100 Years, 100 Stars - Men شماره 22 بود و فیلم در 100 Years, 100 Cheers شماره 46 بود. خیلی خوب!
دانلود فیلم Lilies of the Field 1963 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
معروف است که سیدنی پواتیه اولین بازیگر سیاهپوستی بود که جایزه اسکار بهترین نقش اول را دریافت کرد، اما نمیدانم که چه تعداد از دوستداران خودخوانده سینما عنوان فیلمی را میدانند که پس از چنین "سفر طولانی" افتخار نهایی را برای او به ارمغان آورد. همانطور که او هنگام دریافت تندیس در حالی که اشک در دست داشت ادعا کرد.
عنوان "نیلوفرهای دشت" است، جواهری نه چندان کوچک که به نظر می رسد همیشه می تواند لبخند را بر لبان شما بکشد، حتی زمانی که روایت کمی لنگ میزند و وقتی سیدنی پواتیه، بله، سیدنی پواتیه بزرگ دست به گریمسها یا تلاشهای کمدی خطرناک میزند. یکی از چیزهایی که از "نیلوفرهای میدان" دریافت کردم این است که در پواتیه پتانسیل کمدی قوی وجود دارد، بازیگری که تقریباً به عنوان یک مرد کاریزماتیک کت و شلوار برتر از همه انتخاب شده است، اما طنز نامحسوس قوی ترین کت و شلوار او نیست. فیلم هرگز قوی تر از زمانی نیست که بر نبرد غرورها بین دو شخصیت با اراده متمرکز می شود.
«نیلوفرهای دشت» داستانی است که می توانست در یک جمله بیان شود: یک مرد سیاه پوست، یک جک از همه پیشهها با نامی پیش پا افتاده مانند هومر اسمیت برای انجام کارهای یدی برای گروهی از راهبههای آلمان شرقی در نزدیکی مرز مکزیک استخدام میشود، در نهایت از او خواسته میشود یک کلیسای کوچک برای مردم (عمدتا مکزیکیها) بسازد. که فقط می تواند به یک ون مضحک که خود را کلیسا نشان می دهد تکیه کند. حالا آیا ذکر آلمانی بودن راهبه ها مربوط است؟ البته، از آنجایی که در تضاد بین این زنان و محیطشان یک پیشفرض کمدی غیرقابل انکار وجود دارد، آنها در چنان بخش عمیقتری از آمریکا هستند که احساس میکنید در مکزیک هستید.
اما در اینجا یک موضوع پیچیدهتر وجود دارد. سوال، آیا ذکر این موضوع که درباره یک مرد سیاهپوست است مرتبط است یا اگر در مورد یک مرد سفید پوست بود، فیلم به همین شکل عمل نمی کرد؟ این همه تفاوت را ایجاد می کند. در واقع، به خصوص در زمینه سال 1963، معنای زیادی دارد، فیلم به همان اندازه که به موانع فرهنگی که آمریکا را در سال "من یک رویا دارم" تضعیف کرد، به نژادپرستی نمی پردازد و در عین حال این واقعیت را برجسته می کند که راهبه ها به پوست هومر اهمیت نمی دادند. و با این حال آنها به قدرت او اهمیت می دادند و فقط با ارائه سرپناه و غذا به او پول می دادند. این برده داری نیست به یک دلیل که چندان واضح نیست: فیلم از دیدگاه هومر اسمیت روایت می شود و از آنجایی که او احساس بردگی نمی کند، پس اینطور نیست.
هومر احمق نیست و می داند که این یک برده داری است. مورد آشکار سوء استفاده از قدرت و در حالی که فیلم ما را از تنش «نژادی» رها می کند، از کشمکش روانی بین مادر برتر ماریا (لیلیا اسکالا) و هومر هیجان زده می شویم. این یک فیلم سیاه و سفید نیست (به معنای واقعی کلمه، نمادین یا به لباس راهبه ها) بلکه فیلمی است که ما را برای نژادپرستی آماده می کند تا بهتر ما را فریب دهد. در واقع، تنها نگاه مختصر به نژادپرستی زمانی است که هومر را «پسر» می نامند! توسط یک تاجر ساختمانی (با بازی رالف نلسون کارگردان) که بعداً به او احترام گذاشت. من آن لمس را دوست داشتم زیرا احساس اجباری نداشت و از آنجا که حتی هومر هم نیازی به پاسخ بد نداشت، او با قدرت دستانش درسی داد. و من آن را دوست داشتم زیرا فیلم نیازی به داشتن شرور نداشت و تلاش نکرد.
شایستگی پواتیه این است که نقش مردی را بازی کند که برای قدرتش به کار گرفته و آن را می پذیرد زیرا چیزی است. او خجالت نمی کشد، او احساس استفاده نمی کند زیرا از قدرتی که با راهبه های دیگر به دست آورده است قدردانی می کند، که به او اجازه داد همدردی آنها را جلب کند و بعد از اینکه توانست به عنوان یک پیمانکار آزاد شغل پاره وقت پیدا کند، غذای خوبی برای آنها بخرد. او مرتب به آنها درس های انگلیسی و مزامیر آمریکایی می دهد که تعیین کننده ترین آهنگ آن فراموش نشدنی آمین است، چیزی که بعد از ده سال بدون تماشای دوباره فیلم به سرم چسبید. اجرای پواتیه جزء لذت بخش است، اما لیلا اسکالا همخوانی فوق العاده ای است، او آشکارا از کمک او قدردانی می کند، اما در طول فیلم، او را تنها ابزار اراده خدا می داند و هرگز نمی تواند از کار خود قدردانی کند.
به نوعی، غرور او باعث غرور خود هومر می شود و هنگامی که او درخواست می کند نمازخانه ای بسازد، می توانید این دوراهی را احساس کنید: اگر او از آن ظالم کوچک اطاعت کند، به رویای معمار بودن خود نیز پی می برد. نفس هومر در حال وسوسه شدن است. و این جالب تر است زیرا هومر به شیوه خودش و مانند بسیاری از شخصیت هایی که پوآتیه بازی می کند، تعصبات خاص خودش را دارد و وقتی کارگران مکزیکی به او کمک می کنند، آنها را اخراج می کند زیرا می خواست بسازد. کلیسا به تنهایی، او کاتولیک نیست، اما او نیز اعتقادات قوی دارد، اما قوی به این معنی نیست که در طرح بزرگ چیزها مرتبط است. او در نهایت توسط یاران خیرخواه که محل ساخت و ساز را به یک برج واقعی بابل تبدیل میکنند، متواضع میشود.
و فیلم پر از شخصیتهای فرعی با همان گرایشهای خودخواهانه است: یک صاحب مغازه مکزیکی به ساختن آن کمک میکند. کلیسای کوچک چون او آن را به عنوان بیمه عمر، نوعی شرط بندی پاسکال در نظر می گیرد. یک کشیش ایرلندی وجود دارد که آرزو داشت در مکان بهتری به او منصوب شود و به اشتباه بودن نگرش خود پی ببرد. هومر یاد گرفت که قدر کمک مردم را بداند و توسط نفس خود کور نشود و در نهایت، حتی مادر مافوق یکی دو درس در مورد ارزش کمک انسانی میآموزد، شاید از خدا میخواست، اما این مردم بودند که به او کمک کردند. br/>
فیلم نسبتاً ساده و سرراست به نظر میرسد، اما گروهی از افراد ناقص را نشان میدهد که با عقاید و آرمانهای قوی به هم پیوند خوردهاند که مهم نیست چقدر قابل بحث باشند، بهترین آنها را الهام گرفتهاند. وقتی فیلم با آن «آمین» تمام می شود! من آن را لزوماً بهعنوان تأیید یک ایمان خاص نمیدانستم، بلکه بهعنوان شناخت روشی که ایمان میتواند افراد را از افقهای مختلف دور هم جمع کند و به آنها اجازه دهد معجزات کوچکی را انجام دهند، نمیدانستم. آمین!
دانلود فیلم Lilies of the Field 1963 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
«نیلوفرهای میدان» داستانی را بازگو میکند که چگونه هومر اسمیت، یک جک تاریک عشایری در آریزونا، بر جمع راهبههایی که از سیستم سوسیالیستی خارج شدهاند در آلمان شرقی حمله میکند و متقاعد میشود که خانه دیگری برای آنها بسازد. دعا Lilies of the Field به خاطر فیلمی است که سیدنی پواتیه جایزه بهترین بازیگر را از آن خود کرد و او را تبدیل به بازیگر اصلی تاریکی کرد که این افتخار را کسب کرد و بعد از هتی مک دانیل که برنده بهترین بازیگر نقش مکمل شد، به دومین فرد رنگین پوستی تبدیل شد که برنده اسکار بازیگری شد. برای «بر باد رفته» تقریباً یک چهارم قرن قبل. (قرار بود یک تأخیر بزرگ دیگر قبل از اینکه سومین فرد رنگینپوست برنده جایزه اسکار شود، لو گست جونیور در سال 1982).
بار واریته غیررسمی، هر چند کاملاً اجباری هالیوود، که سرگرمیهای تاریک را محدود میکرد. کارهای جزئی، واقعاً در نظر گرفته شده بود که قبل از جهش رو به جلو پواتیه، به ندرت هیچ ستاره تاریک و قابل توجهی وجود داشت. در واقع، حتی با توجه به موقعیتش، او برای بازی در نقش هایی در فیلم Lilies of the Field هایی مانند «سرکشان»، «به آقا، با عشق»، «به شدت شب» و «حدس بزنید چه کسی به شام می آید» محبوبیت زیادی دارد. باید توسط یک فرد رنگین پوست بازی می شد، به طور کلی به این دلیل که سازندگان تلاش می کردند نکات قابل ستایشی را در مورد تعصب بیان کنند. زمان نشان دادن سرگرمیهای تاریک در مشاغل رانندگی که میتوانستند به خوبی توسط سفیدپوستان بازی کنند، در واقع تا حدودی در آینده است.
در اینجا شخصیت نژادی هومر شاید کمتر از شخصیت نژادی پواتیه کانونی باشد. شخصیت های فیلم های ذکر شده در بالا، با این حال در واقع تاثیر دارد. اگر هومر توسط یک سرگرم کننده سفیدپوست بازی می شد، تغییرات زیادی لازم بود. یک صحنه کلیدی زمانی رخ می دهد که هومر در حال چانه زدن با کارگری در نزدیکی خود برای استخدام، آقای اشتون است، که او را با حامی "پسر" خطاب می کند. هومر با اشاره به اشتون به عنوان «پسر»، بیتحرک، این توهین را برمیگرداند.
پواتیه به طور مثبتی عالی است، اما همانطور که میبینم ارائهاش از عمق و قدرت چیزی که باید داشته باشد کوتاه است. "بهترین بازیگر مرد" برای سال 1963 انتخاب شد، به ویژه بازیگر درخشانی که پل نیومن در "هود" ارائه کرد. نیومن احتمالاً با تصور شخصی که در آن بازی می کرد ناتوان شده بود. اگرچه تعداد کمی از جمعیت، به ویژه آنهایی که بیشتر جوان بودند، هاد بنن را یک رادیکال عالی در برابر قدرت می دیدند، اکثر آنها او را می دیدند - و من احساس می کنم این انتظار فیلمسازان به عنوان مردی مغرور، منتقد، خود محور و فاسد بود که آماده بود هر کاری را انجام دهد، صرف نظر از اینکه چقدر غیرقابل اعتماد است، با این فرض که مزیت های خود را افزایش دهد. زمانی (یعنی قبل از برنده شدن آنتونی هاپکینز برای «آرامش برهها»)، مؤسسه ممکن بود در پرداخت بهای نمایش شخصیتهای نفرتانگیز یا نامطلوب، اما هنجار بازیگری عالی، مردد باشد. سادهتر و کمتر مشکوکتر بود که این افتخار را به یک هنرپیشه دوستداشتنی و شایسته که نقش یک فرد دوستداشتنی و منصف مانند هومر را ایفا کرده بود، کمتر بود.
با موضوع سخت و تکمیل سعادتآمیزش، «Lilies of the فیلد» آشکارا بهعنوان یک تقلید با احساس خوب برنامهریزی شده بود، اما باید اعتراف کنم که در دیدن آن به این شکل مشکل دارم. نگرانی من تا حد زیادی با شخصیت مادر ماریا، مادر رایج راهبهها همراه است، که میپذیرد (یا ادعا میکند میپذیرد) که هومر توسط خدا به دلیل انگیزه صریح ساختن پناهگاه آنها از آنها خارج شده است و متعاقباً هیچ شرمی ندارد. در مورد آزار و اذیت او، پرداختن به او چیزی که از او انتظار می رود، و استفاده از اعتماد به نفس شدید خود برای به دست آوردن هر چیزی که احتمالاً می خواهد. (هومر یک مسیحی فداکار است، اما یک کاتولیک نیست). عنوان از Message on the Mount آمده است. هنگامی که هومر نوشتههای مقدس را به گونهای بیان میکند که کارگر واقعاً سزاوار استخدام او باشد، ماریا با استناد به سخنان مسیح به او پاسخ میدهد و این پیامدها را به آنها میدهد که در صورتی که نیلوفرها بر پول نقد فشار نیاورند، برای او نیز توصیه نمیشود. . در پایان فیلم، به دلیل استراتژیهای عمیق ماریا، پناهگاه به پایان رسیده است، اما اینکه هومر در هر مقطعی دستمزد دریافت کرده است یا حتی بهطور مناسبی از او تشکر کرده است، اساساً برای همه چیزهایی که در آن قرار داده است. لیلیا اسکالا برای اسکار «بهترین بازیگر نقش مکمل زن» انتخاب شد، با این حال به نظر میرسد شخصیت او برای من به شدت بیتفاوت است تا قبول کنم که این جایزه شایسته بوده است. فیلم به طور کلی اظهارات معتبر خود را دارد، با این حال به نظر من برای یک تقلید مسخرهآمیز بسیار تند و تیز و برای یک نمایش جدی بسیار تند و تیز است. 7/10.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.