خلاصه داستان : در خلاصه فیلم Anna Bond 2012 آمده است:

While working in a medical camp in Singapore, Bond Ravi falls for Meera. He encounters her again in a village while shooting a documentary only to later rescue her from a drug lord. The movie revolves around Bond Ravi (Puneeth Rajkumar) and the journey of his sudden recognition by the common public as a vigilante known as Annabond He is also accompanied by Chapathi Babu (Rangayana Raghu) in his journey and finds love in Meera (Priyamani) along with the wrath of a gangster `Charlie` (Jackie Shroff), and how he manages to balance it all.

خلاصه داستان : رام لاخان داستان دو برادر است که به دلیل اختلافات ایدئولوژیک راه خود را از هم جدا می کنند، اما چگونه در طول داستان به کمک یکدیگر می آیند.

Sharda vows vengeance when her husband is murdered by his two evil cousins, Bhishamber and Bhanu, and she and her two young sons are thrown out on the street. Those sons grow into the upstanding police officer Ram and the easily tempted dreamer Lakhan. If the family is to be avenged, Ram will have to lead his brother away from the path of corruption he's strayed onto, and protect him from the influence of Bhanu and Bhishamber.

خلاصه داستان : در سال 1971 در نزدیکی مرز لونگوالا گردان کوچکی متشکل از سربازان هندی در مقابل نیروی ضربت پاکستانی به پا می‎خیزند.

It's 1971, and 2000 members of the Pakistani Army—armed with tanks—are at war with just 120 men in a battalion of Indian soldiers based in the Longewala region of Rajasthan in India.

خلاصه داستان : دستیار کمیسر پلیس (ACP) مالویکا چاهان برای بدست آوردن و حل سرنخ های حل قتل های مختلف در شهر زمان می جنگد.

Assistant Commissioner of Police (ACP) Malvika Chauhan battles time to obtain & solve the clues to solve the various murders occurring in the city.

خلاصه داستان : در دره ای از زیبایی حیرت انگیز ، یک خانواده کوچک در یک خانه ایده آل زندگی می کنند: یک پدر ، یک مادر و یک پسر. آنها تصویری از خوشبختی و عشق هستند. اما ظاهر اغلب فریبنده است. این چشم انداز چوپانی دره کشمیر کشمکش است و پسر ، الطاف ، یتیمی از جنگ است که توسط یک پلیس ، عنایت خان و همسرش ، نلیما به فرزندی پذیرفته شده است. الطاف به آرامی در حال بهبودی از زخم های روحی ناشی از دیدن پدر و مادر و خواهر جوانش است که توسط مرد نقاب دار در مقابل چشمانش شلیک شد. سالها بعد ، یک نیروی شورشی در یک درگیری مخفی به دره نفوذ می کند. آنها به یک مبارز بسیار آموزش دیده با خشم سوزان نیاز دارند و این را در الطاف می بینند. او به خیابان ها و مسیرهای کودکی خود برمی گردد که برای هلال کوهستانی می جنگد

A police officer adopts the son and sole survivor of a family he has massacred while pursuing a terrorist. After some time the foster son finds out what the stepfather did.

خلاصه داستان : جواد عباس افسر پلیسی است که همسر خود را از دست داده و با چهار فرزندنش زندگی می کند. همکار او آرون ورما است. هر دو آنها افسرانی درستکار و سختکوش هستند. اما جواد در شرایطی مرموز کشته می شود و...

When a cop's partner is killed in the line of duty, he assumed guardianship of his orphaned children while investigating the murder.

خلاصه داستان : کانتا ، یک دختر دوست داشتنی روستایی ، عاشق عمیق Ramgulam ، مردی صادق و ساده است. آنها تصمیم می گیرند که ازدواج کنند و زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند. ناگهان رامگولام مجبور است در یک مأموریت و کانتا برود

Two twin brothers meet each other after having led different lives, one as a village boy and another a notorious criminal in the city.

خلاصه داستان : پوجا از خانواده ای بسیار فقیر متشکل از مادرش ، پدرش راملال و برادرش ، راجو است. او با ثروتمند ، ثاکور سوراژ پراتاپ آشنا می شود و هر دو عاشق است و به برکت خانواده اش ازدواج می کند و با راجو به عمارت والدین تاکور نقل مکان می کند ، پووجا می یابد که قادر به باردار شدن نیست ، راجو عاشق خواهر تاکور می شود ، جیوتی آماده است تا او را عروس خود کند ، که تاکور موافقت می کند اما وقتی تاکور با ویاشالی ملاقات می کند ، فاجعه رخ می دهد ، او می خواهد عروس خود را ترجیح دهد و هیچ جسمی برخلاف تصمیم او ، از جمله پوجا ، مخالفت نمی کند. راجو با شنیدن این حرف فقط اعتراض می کند اما توسط ساکور سکوت می کند ، و توسط هر یک از اعضای خانواده از جمله جیوتی تحقیر می شود و از او اجتناب می کند

Unable to bear a child, Pooja is asked to compromise with her husband's new mistress or leave the house. Pooja's brother, Raju decides to fight for his sister and reunite her with her husband.

خلاصه داستان : جیکیشان که بیکار است و به عنوان یک مشکل ساز شناخته می شود ، در یک محله فقیرنشین به نام Asha Colony ، بسیار نزدیک مجتمع لوخاندوالا در آندر و خواهرش Seema ، سبک زندگی ضعیفی دارد. مادر و بابا او به یاری یتیمی بی خانمان ، میلی ، که از یک عقده حقارت فرومایه رنج می برد ، می آید و به او اجازه می دهد تا با خانواده اش زندگی کند. صریحاً صریح ، او معتقد است که باید به هند به دلیل فساد در همه سطوح مدال طلای نامحدود اعطا شود ، کاملاً آگاه از اینکه این عقاید وی را "انقلابی" نشان می دهد و مانع تأمین شغل سودمند وی می شود. هنگامی که او از ادامه برنامه های خانواده خان - که متشکل از سازنده ، مجید است- امتناع می ورزد ، زندگی او وارونه خواهد شد. فرید

Unemployed and branded a trouble-maker, Jaikishan lives a poor lifestyle in a slum-area called Asha Colony, very near Andher's Lokhandwala Complex along with his sister, Seema; mom and dad. He comes to the rescue of a homeless orphan, Mili, who suffers from a deep inferiority complex, and permits her to live with his family. Brutally outspoken, he believes that India should be awarded unlimited gold medals for corruption at all levels, fully aware that these beliefs portray him as a 'revolutionary', and prevent him from securing any gainful employment. His life will be turned upside down when he refuses to go along with the plans of the Khan family - consisting of builder, Majid; his goon brother, Farid, and their seemingly benevolent father, Jahangir. His family will also be traumatized after the Police arrest him for the alleged broad-daylight murder of Farid.

خلاصه داستان : شیوا درست مثل پدرش پورشوتام ساته آرایش می شود تا یک پلیس شود. هنگامی که پدرش حاضر نمی شود پسر یک نماینده محلی محلی به طور غیرقانونی ماشین خود را پارک کند ، پورشوتام به باستی های خطرناک Kala Chowk منتقل می شود. وقتی پدرش توسط دژخیمان جنایتکار محلی مورد ضرب و شتم قرار گرفت ، شیوا برای کمک به آنجا وارد می شود. با این حال شکست او از جنایتکار و افرادش نتیجه نامطلوبی دارد. شیوا به عنوان جنایتکار جدید مورد ستایش قرار می گیرد

Naive and easily impressionable Vidya Bhalla would like her husband to be a dashing hero, one who is not afraid of anybody, one who can easily jump into a fire to rescue someone, one who is strong & romantic. She sees all of these qualities in Shiva Sathe (Jackie Shroff), the son of Havaldar Purshotam Sathe, whose only dream is to see Shiva become a Police Inspector. Vidya informs her dad, Prithviraj, that she has found her dream man, the Bhallas and the Sathes meet and get the couple formally engaged.

خلاصه داستان : این یک درام داستانی متفاوت و متفاوت است که در یکی از کلان شهرهای هند "چنای" اتفاق می افتد. طرح اول جایی است که دو باند مافیایی برای نشان دادن قدرت در تجارت مواد مخدر خود با یکدیگر رقابت می کنند و توطئه دیگر با یک پسر روستایی که به همراه پسر 10-12 ساله خود به چنای مهاجرت می کنند ، هدایت می شود. نقش اصلی توسط بازیگر "سامثات" انجام شد ، و اولین مرد گانگستر را در یکی از گروه های مافیایی که به دنبال فرصتی برای زندگی در اسرع وقت زندگی می کنند ، دارد. جکی شروف - دیگر بازیگر همه کاره سینمای هند ، در این درام نقش 60 گانگستر یک ساله را بازی می کند که به دلیل سلامتی بد در این حرفه فعالیت نمی کند و همچنین دختری را که بسیار جوان تر از او (20 ساله) است برده می برد

A drama that unfolds between two rival mafia gangs on a single day when a bag of cocaine gets stolen by two innocent people.

خلاصه داستان : در اول ماه مه 1993 ، بمبی منفجر شد و جان صدها شهروند بمبئی ، هند را گرفت و اکثراً کودک بودند. جگات جوگیا ، تروریست مسئولیت این خشم را به عهده گرفت اما متأسفانه جی سوریاوانشی ، افسر تحقیق ، نمی تواند جگات را تحت فشار قرار دهد یا دستگیر کند زیرا محل زندگی وی در لندن ، انگلیس است. جی سپس جلسه ای ترتیب داده و فرمانده عالی را برای نجات جنایتكار مخوف ، جیت بالراج از اعدام اعدام متقاعد می كند تا اسناد لازم را برای سفر به لندن در اختیار جیت قرار دهد و با انگیزه كشتن جگات جوگیا محل زندگی وی را ترتیب می دهد

On May 1st 1993 a bomb explodes in Gangaram Park in Bombay, killing more than 150 people, many of whom are children. ACP Jay Suryavanshi is assigned this case, quick arrests are made of four individuals. Jagat Jogia, a terrorist, claims responsibility for these killings, but the police are unable to arrest him as he is now located in London, England. Jay discusses this matter with his senior, and together they recruit dreaded killer, Jeet Balraj, rename him Raja, save him from death-row, promise him freedom in exchange for killing Jagat Jogia, to which Jeet agrees. Jeet is provided with money, passport and living quarters in London, and he re-locates. Upon arrival, he meets with Manpreet Kaur, and both of them fall in love. With someone to motivate him in life, Jeet decides to give up his past life - only to find out that not only Jay has other plans for him, but Jagat is also on the look-out for him - and both their agendas are the same - his death!

خلاصه داستان : نوازنده Prem Kapoor با خواهرش Neelu ، برادر شوهر Vinod ، خواهرزاده و برادرزاده اش زندگی می کند. او قصد دارد با نامزد خود ، نیشا ازدواج کند. متاسفانه در روز عروسی نیشا ظاهر نمی شود. وقتی پریم دل شکسته برای توضیح در مقابل نیشا قرار می گیرد ، به او اعتماد می کند که قرار است با یک مرد چند میلیونری از ایالات متحده که قول کمک به او را در حفظ خانواده و برادر کوچکتر بیمار دارد ، ازدواج کند. ویران شده Prem تصمیم به مصرف الکل می گیرد. سرانجام زمان می گذرد و پرم عاشق یکی از آشنایان خود ، پریا شارما می شود. اما قبل از اینکه پرم احساسات خود را ابراز کند ، پریا اعلام می کند که نامزدی خود را با "راول پولیا" برگشته است و این نخست وزیر را مجبور به مصرف الکل می کند اما سرانجام هنگامی که پرم می فهمد که "پریا" عاشقانه به او علاقه مند شده است ، یک پیچ و تاب ایجاد می شود

Prem Kapoor, an aspiring popstar, lives with his elder sister, Neelu, and brother-in-law, Vinod. Prem is in love with Nisha and both hope to marry soon...

خلاصه داستان : سیرف توم در اطراف دیپاک ، یک جوان معمولی با قلب بزرگ ، و آارتی ، یک دختر جذاب و متوسط طبقه می چرخد. در حالی که در دهلی بود ، دیپاک کیف دستی گمشده متعلق به Aarthi را پیدا می کند. دیپاک با برگرداندن آن به او ، نوشتن او را به طور منظم آغاز می کند. سرانجام این دو عاشق هم می شوند. هنگام رد و بدل کردن نامه ها ، هر دو در زمان های تصادفی با یکدیگر ملاقات می کنند اما هر دو ایده ای ندارند که دیگری چیست پیچ و تاب و توطئه لازم در راه Neha ، رئیس دیپاک ایجاد می شود ، که عاشق او می شود و سعی می کند او را جلب کند. بقیه فیلم بر این مسئله متمرکز است که آیا دیپاک پیشرفت های Neha را رد می کند و با Aarthi ملاقات می کند یا خیر

Deepak, an ordinary young man with a big heart, and Aarthi, an attractive, middle class girl.

خلاصه داستان : تونی (گوویندا) به عنوان راهنما فعالیت می کند ، به گردشگران کمک می کند و سرزمین مادری خود را به آنها نشان می دهد. نینا (نامراتا شیرودکار) تونی را شایان ستایش می داند ، اما تونی در دنیای خودش است و توجّه های او را تلافی نمی کند. هنگامی که سونیا (آیشواریا رای) برای گشت و گذار در محیط اطراف ، و بلافاصله با تونی و روش آسان او همراهی می شود. تونی این را به خاطر عشق اشتباه می کند ، و از زیبایی او پیروز می شود. اما سونیا قبلاً یار دلبستگی دارد و بنابراین چه چیزی او را متقاعد می کند که سونیا احساس مشابهی برای او ندارد

Boy is loved by a girl, but he doesn't know. Boy becomes smitten with another girl, but she loves another.

خلاصه داستان : بس ایتنا سا خواب های سوریاچند اهل شهر کوچکی است و نوید علی را بت خود می‌داند. او آرزو دارد شبیه او شود، سوریا برای شرکت در کالج به بمبئی می‌آید و در آنجا توسط نوید علی جایزه می‌گیرد و فرصت همکاری با او را پیدا می‌کند. سوریا اکنون متوجه می‌شود که نوید علی یک آدم تجاری است و به هر میزانی برای کسب سود پیش می رود...

Suraj dreams of following in his idol's footsteps, but as he moves to Mumbai to follow his dream, he discovers that following your dreams may have a cost.

خلاصه داستان : ACP ارژون سینگ و برادرش ، طیجی با نیروی پلیس هستند اما وقتی طیجی کشته شد ، خانواده ارژون با مرگ وی ویران می شوند. همسرش ركمانی ، دختر كجال و پسرش راول از مرگ او خرد شده و به زودی ارژون می ترسد كه همان كسی كه برادر خود را كشته است به دنبال او یا خانواده او بیاید. شریک جدید وی ، کاران سینگ در روشهای گرفتن عدالت کاملاً بحث برانگیز است و می تواند در بعضی مواقع قوانین را زیر پا بگذارد. ارژون همچنین از این واقعیت عصبانی است که دخترش برای کاران خرد و وحشت ایجاد کرده است. به زودی این شهر توسط گاوا فیروزی و برادرش سیکندر وحشت می شود. این دو افسر باید برای دستگیری و متوقف کردن آنها همکاری کنند

A veteran police officer becomes increasingly agitated when his partner is killed in the line of duty. To add to his woes, his daughter falls in love with his new daredevil partner.

خلاصه داستان : زن و مردی از خانواده‌های متخاصم هر کدام وانمود می‌کنند که عاشق هم شده‌اند، به عنوان بخشی از نقشه انتقام. هرج و مرج زمانی رخ می دهد که عشق جعلی آنها به واقعیت تبدیل شود.

A man and woman from feuding families each pretend to fall in love, as part of a revenge plot. Chaos ensues when their fake romance becomes a reality.

خلاصه داستان : رائول تیواری تقریبا 4 سال مخفیانه Sandhya Patil را دوست دارد. با استفاده از فرصت مناسب ، او فقط عشق خود را به Sandhya ابراز می کند که گفته می شود Sandhya هیچ احساس مشابهی برای او ندارد بلکه فقط علاقه مند به اتمام تحصیلات خود است و به دلیل پدر مست و سوءاستفاده وی ، Raj Patil alias از عشق و عاشقانه است

A college slacker pursues the girl of his dreams and will do just about anything to get her to like him.

خلاصه داستان : یک روانپزشک زن پس از فهمیدن حقیقت غم انگیز یک بیمار، عاشق او می شود.

Widowed Colonel Khurana, a resident of India, goes to London, accumulates enough wealth, returns to India, opens a private Sanatorium for the insane, and hires his daughter, Tanvi, as one of the psychiatrists'. His second-in-charge is Dr. Sunil. Tanvi looks after patient #36, a woman by the name of Shobhna Mathur, quite lovingly, almost like the mother she never had. Then Shobhna gets well, is discharged and unable to recollect Tanvi's loving care. This does hurt Tanvi, so she decides never to get close to any patient, especially the new patient #36, Anand J. Sharma, who has been admitted by a Court Order. Circumstances do make Tanvi and Anand get close, so close that they fall in love with each other. But her disciplinarian father has chosen a suitor named Karan, and is not willing to take the risk of Tanvi marrying a mental patient, especially one like Anand, who has been arrested and charged with killing his fiancée, Maya.

خلاصه داستان : پانجا به دستور رئیسش که یکی از اعضای سابق باند را که تغییر سمت داده است را از بین ببرد، یک قاتل پسر رهبر باند رقیب را گروگان می گیرد، غافل از این که پسر رئیس خودش شعله ور خواهد شد...

Jai, an orphan, falls into bad company after Bhagwan, a gangster, gives him shelter and hope to live. However, Jai and Munna, Bhagwan's son, fight with each other after Munna kills an innocent woman.

خلاصه داستان : Raj Singh Puri با L.K بهترین دوست است. ملاحوترا که به نوبه خود برادر کوچکتر J.K. مالوترا این برادران مشاغل تجاری هستند و شرکت راج در شرکت خود فعالیت می کند. راج پدر سه دختر جوان است ، اولی از طریق آرایش ازدواج می کند اما دومی با معشوق خود ازدواج می کند. دختر دوم پس از گذشت چند هفته در دامادهایش ، به خانه باز می گردد و درخواست طلاق می دهد. پس از این ، راج و دختر آخرش کاملاً در برابر عشق و روابط قرار می گیرند. همه اینها زمانی تغییر می کند که عشا (دختر سوم) عاشق وارث امپراتوری ملاحوترا ، رونیت ، ل.ک. پسر مالوترا. از نعمت راج درخواست می کنید ، اما او به صراحت امتناع می ورزد و عشا به طرز محکمی رونیت را رها می کند و راج ترتیب می دهد که رونیت با دختر یک مشاغل دیگر ازدواج کند

When Ronit meets Isha, both are attracted to each other and fall in love. They want to surprise Ronit's parents and Raj, and they accordingly decide to share this news with Raj, only to find out that Raj has been actively involved in trying to get Ronit married to Monishka Rai.

خلاصه داستان : آیشواریا بدون اجازه پدرش در یک سفر جاده ای است. وی برای وی ناشناخته الماس دارد که به "جولاموخی" معروف است. تعداد کمی از افراد بد از مصر به دنبال آیشواریا و الماس هستند زیرا هر دو کلید تخریب هند هستند. در این بین Shakti ، راهنمای آیشواریا و همكاران می آید و سعی می كند برای هر چیز كوچكی از او درآمد کسب كند اما به زودی معلوم می شود كه محافظ او است. ادامه فیلم را ببینید تا بدانید چگونه شكتی مانع از بین بردن هند در مصری ها می شود

The central minister's daughter who secretly goes on a trip is targeted by some evil Egyptians who want her and a holy diamond in their custody, while a guide gets linked to the fight as he protects her from all possible dangers.

خلاصه داستان : یک شرکت فیلم سازی دو بازیگر که اسم یکی بانتی هست که به هنر علاقه دارد و دیگری بابلی هست که نوشتن و خواند انگلیسی بلد نیست را برای یک فیلم انتخاب کرده ولی نمیداند نقش قهرمان رو به چه کسی بدهد چون...

Champak Chaturvedi runs a theatrical troupe in India. He hires two men, Bunty - a graduate in Arts, and Babla- who cannot read nor write English. One has to play the role of the play's hero, while one the villain. Both men end up squabbling with each other, as both want the hero's part. Then Champak finds out that Bunty has molested the play's heroine, Anjali, and punishes him. The group gets a contract to stage 30 plays in Britain, however, on the day of the departure, Anjali opts out, leaving Champak no alternative but to travel without a heroine, but hoping to recruit one while in Britain. Upon arrival, Babla sets about to find a suitable heroine from the Indian population, but Bunty beats him to it and recruits a woman named Munni.